دخترک قالی می بافت
هر رجی را که می بافت به آواز بلندی می خواند
) غزلی رویایی از عشق ! (
دخترک نخهای گره خورده را, شانه می زد
هر رج, از رج دیگر . زیباتر
من از او پرسیدم :
شاهزاده رویاهایت در خواب است
آخر عشق کجاست ای جانم ؟
گفت : عشق .
قدرتمند ترین نیروی جهان است !
که نمیفهمم, انگشتانم تاول زده است
کمرم درد دارد و پاهایم بی حس است
نان شب, شام است و امیدم بافتن این قالیست !
تا که شاید زیر پایی افتد ,
خانه ای را از بوی عشقی که من
به تک تک گلهایش بخشیدم لبریز کند !
دخترک گفت :
فکر کن , فردا روز مرگ تو است
هر کسی خوبی کرد, ببوس
هر کسی بد کرد ,
بخشش کن حتی به قیمت گریه کردن چشمانت !
اما از خودت هرگز نگذر !
چه کسی می داند فردا, از کجا می آید ؟!
1394/1/9
الهه فاخته
سایت رسمی الهه فاخته دخترک ,دخترک قالی منبع
درباره این سایت